هود علیه السلام 

قوم عاد در سرزمین احقاف بین یمن و عمان مدت زمانی طولانی را در خوشی و آرامش به‌سر می‌بردند؛ خداوند نعمت‌های زیبادی را به آنان عطا کرده بود؛ آنان رودهای زیادی بر روی زمین به جریان انداخته و به زراعت بر روی زمین روی آورده و باغ و بوستان‌های زیادی را پدید آورده و کاخ‌ها بنا نهاده بودند. علاوه بر این نعمت‌ها، خداوند به آنان نیروی بدنی زیاد و اجسامی تنومند بخشیده بود و آن‌چه را که به هیچ‌ یک از جهانیان عطا نکرده است به آنان داده بود.

اما آنان در مبدأ این آفرینش تفکر ننمودند و برای شناختن مصدر همه‌ی این نعمت‌ها نکوشیدند و تمام آن‌چه به ذهن و عقل آن‌ها رسیده بود و به آن دل خوش‌ کرده بودند این بود که بت‌هایی را به خدایی گرفته بودند که در مقابل آن‌ها پیشانی بر خاک می‌مالیدند و گونه‌هایشان را به خاک و غبار آنان می‌آلودند، در هنگام خوشی و نعمت‌، آن‌ها را شکر نموده‌، می‌ستودند و هنگام ضرر و زیان برای طلب یاری به آن‌ها متوسل می‌شدند.

 

 سپس آن‌ها در زمین به فساد و تباهی روی آوردند، قدرتمندانشان ضعفا را ذلیل نموده بودند و بزرگان به زیردستان زور می‌گفتند؛ از این‌رو خداوند از روی رحم و کرم خود اراده نمود که به خاطر هدایت قدرتمندان و قدرت بخشیدن به ضعفا و پاک نمودن روان‌ها از جهلی‌که آن‌ها را پوشانده بود و برداشتن پرده‌هایی که بر روی چشمان این مردم افتاده بود، پیامبری از میان خودشان برایشان بفرستد تا با زبان خودشان با آنان سخن‌گوید، با روش خودشان آنان را مخاطب قرار دهد و به سوی خالقشان رهنمونشان‌ کند و بی‌ارزشی عبادت آن‌ها برای بت‌ها را آشکار نماید.

هود مردی از آن قوم بود با نسبی برگزیده، اخلاق بسیار نیکو و حلم و سعه‌ی صدری بسیار برتر. خداوند او را به عنوان امین رسالت و صاحب دعوت خود برگزید تا این اذهان گمراه را هدایت و این روان‌های‌ کج را راست نماید. هود امر الهی را آشکار و به رسالت قیام نمود و خود را با عزمی‌ که ‌کوه‌ها را به لرزه درمی‌آورد، حلمی‌ که جاهلان را به ستوه می‌آورد، یعنی آنچه‌ که هر صاحب دعوتی باید به آن مجهز باشد، مجهز نمود و آن‌گاه به میان قوم خود رفت و به انکار بت‌ها و تقبیح و تحقیر عبادت آن‌ها پرداخت‌.

هود گفت‌: ای قوم‌! این سنگ‌هایی که تراشیده و به پرستش آن‌ها مشغول شده‌اید و به آن‌ها پناه می‌برید، چیستند؟ اهمیت و فایده‌ی آن‌ها کدام است‌؟ این‌ها چه نفع و ضرری می‌توانند برای شما داشته باشند؟ آن‌ها نمی‌توانند سودی به شما برسانند و زیانی را از شما دفع نمایند؛ این کار شما تحقیر عقل و اهانت به کرامت خودتان می‌باشد، (‌این‌ها چیزی نیستند)‌، اما خدای یگانه‌ای وجود دارد که شایسته‌ی پرستش است و پروردگاری است‌ که باید به او روی آورد، پروردگاری‌ که شما را آفریده و روزیتان داده است‌، شما را زنده نموده است و می‌میراند، شما را در زمین تسلط و قدرت داده و زرع را برایتان رویانده و هیکل و بدنی تنومند به شما بخشیده و در حیوانات شما برکت انداخته است‌، پس به او ایمان آورید و از چشم‌پوشی از حق و نادیدن حقیقت و عناد ورزیدن در امر خداوند بپرهیزید که اگر چنین نکنید، به آن‌چه قوم نوح دچار شدند، دچار خواهید شد و زمان قوم نوح از شما دور نیست‌.

هود، این‌ها را می‌گفت و امیدوار بودکه سخنانش در اعماق درون و یا عقل آن‌ها نفوذ کند و ایمان بیاورند، یا عاقلانه فکر کنند و راه هدایت را در پیش‌ گیرند، اما او چیزی ندید جز چهره‌هایی دگرگون و چشمانی خیره‌، زیرا آن‌ها سخنی را می‌شنیدند که قبلا نشنیده بودند و با آن الفتی نداشتند؛ از این‌رو گفتند: این چه یاوه‌هایی است‌ که می‌گویی و در آن فرو رفته‌ای‌؟ چگونه از ما می‌خواهی ‌که خداوند را به تنهایی و بدون شریک بپرستیم‌؟ ما این بت‌ها را می‌پرستیم تا ما را به خداوند نزدیک سازند و نزد او ما را شفاعت نمایند؛ هود گفت‌: ای قوم‌! خداوند یگانه است و شریکی ندارد و اصل و اساس و ذات عبادت آن است‌که تنها او خالصانه پرستش شود؛ او از شما دور نیست و از رگ گردن به شما نزدیک‌تر است‌، اما بت‌هایی‌ که به امید نزدیک کردنتان به خدا و شفاعتتان نزد او می‌پرستید، برخلاف‌ گمان شما که با این وسیله به خدا نزدیک خواهید شد، از خداوند دورتان می‏‎گرداند و بر جهل و گمراهی شما گواهی می‌دهند در حالی‌ که‌ کمان می‌کنید می‌دانید و می‌فهمید.

آن‌ها از هود روی برگرداندند و گفتند: تو جز فردی سبک‌سر و بی‌خرد نیستی ‌که آیین ما را به استهزا گرفته‌ای و بر آن‌چه‌ که پدرانمان بر آن بودند، عیب و ایراد می‌گیری‌؛ تو در میان ما کیستی و چه امتیازی بر ما داری‌؟ تو هم مانند ما غذا می‌خوری و آب می‌نوشی و جریان زندگیت مانند جریان زندگی ماست‌، چرا خداوند رسالتش را به تو اختصاص داده و تو را برای دعوتش ترجیح داده است‌؟ به‌ گمان ما تو فقط دروغ‌گویی بیش نیستی‌.

هود گفت‌: ای قوم‌! من بی‌خرد و کوته‌فکر نیستم‌؛ من روزگار درازی در میان شما زیسته‌ام و شما بر من ایرادی نگرفته‌اید و از من حماقت و سبک‌سری ندیده‌اید و این‌که خداوند یکی را از میان قومش برای انجام رسالت و بر دوش ‌گرفتن دعوتش برگزیند، چیز عجیب و غریبی نیست‌؛ امر عجیب و غریب آن است‌که آنان را بدون پیامبر رها کند تا بدون هیچ رهبر و برنامه‌ای در هرج و مرج و پراکنده زندگی‌ کنند؛ پس از آن‌جا که من از ایمان آوردن شما نا امید و از رفتار نادانان شما دلتنگ نیستم‌، با رجوع به عقل خود، اندیشه و تفکر نمایید و با بصیرت در حقایق‌، تعمّق ‌کنید تا به یگانگی خداوند در همه چیز پی ببرید و آثار یگانگی او را در نظام عجیب و آفرینش غریب آسمان و زمین و ستارگان به روشنی ببینید. هر چیزی نشانه‌ای بر یگانگی اوست‌. پس به او ایمان بیاورید و از او طلب آمرزش نمایید تا با باراندن باران زیاد شما را بهره‌مند سازد، به اموالتان فزونی بخشد و قدرتتان را چند برابر سازد و مانند مجرمان رویگردان نباشید. بدانید که بعد از مرگ، زنده خواهید شد، آن‌ کس‌ که ‌کردار نیک انجام داده باشد، خودش سود خواهد برد و کردار بد نیز چیزی جز عذاب و زیان برای صاحبش در بر ندارد؛ پس در مورد خود تدبیری بیندیشید و برای آخرتتان‌، خود را آماده ‌کنید؛ من آن‌چه را که وظیفه‌ی رسالت من است به شما ابلاغ نمودم و با آن شما را از عواقب اعمالتان بیم دادم و ترساندم.

قومش به او گفتند: بدون شک یکی از خدایان ما بر تو خشم‌ گرفته‌، عقلت را زایل و مختل و افکارت را پریشان نموده است به‌ گونه‌ای ‌که هذیان ‌گفته‌، سخنانی به‌دور از حقیقت بر زبان می‌رانی ‌که به جز در فکر و اندیشه‌ی تو، جایی و مکانی برای آن‌ها نیست‌؛ وگرنه آن طلب آمرزش چیست‌که خداوند بعد از آن باران بباراند، مال را فزونی بخشد و قدرت را چند برابر سازد؟ و آن روز رستاخیز چه چیزی است‌که تو گمان می‌کنی ما بعد از تبدیل شدن به اجسادی گندیده و فروریخته و استخوان‌هایی پوسیده‌، دوباره در آن زنده می‌شویم‌؟ آن‌چه را که تو وعده می‌دهی و گمان می‌کنی‌، بسیار دور از حقیقت است‌، بسیار دور! و زندگی و مرگ فقط همین زندگی ما در این دنیا می‌باشد و به جز روزگار و گذشت آن‌، چیزی ما را از بین نمی‌برد. علاوه بر این‌ها، این عذاب چه عذابی است که به ما وعده داده‌ای و انتظار داری که ما بدان دچار شویم‌؟‌! ما آن‌چه را که تو می‌گوبی قبول نداریم و از عبادت بت‌هایمان دست برنمی‌داریم و تو نیز اگر راست می‌گویی‌، آن عذابی را که به ما وعده داده‌ای بیاور.

هنگامی ‌که لجاجت و اصرار قوم عاد بر سخنان و گفتارشان بر هود معلوم ‌گشت‌، به آنان گفت‌: من خداوند را گواه می‌گیرم ‌که رسالتم را ابلاغ نموده‌، در آن کوتاهی نکردم و در راه دعوت تلاش و مجاهده نمودم و از آن دست نکشیدم و هم‌چنان به ابلاغ رسالت خود و تلاش در راه آن ادامه خواهم داد، به جمع شما اهمیت نمی‌دهم و از زورگویی‌های شما نمی‌هراسم‌، هر کاری ‌که می‌خواهید، بر ضد من انجام دهید و هر حیله‌ای می‌دانید، علیه من به‌ کار برید، «‌من بر خدایی ‌که پروردگار من و شماست توکل‌ کرده‌ام‌، هیچ جنبنده‌ای وجود ندارد مگر این ‌که تحت ‌کنترل اوست و همانا پروردگارم بر راه راست است»‌‌.

هود همچنان قوم خود را دعوت می‌کرد و آنان نیز از او روی برمی‌گرداندند، تا این‌که روزی ابر سیاهی را در پهنای آسمان دیدند و به امید این‌که بارش خوبی برای آن‌ها داشته باشد، شادمانانه جمع شدند و به آن نگریستند و برای استقبال از آن‌، ‌کشتزارهای خود را برای بارانش آماده نمودند؛ اما هود به آنان‌ گفت‌: این ابر رحمت نیست بلکه باد نقمت و عذاب است و همان چیزی است‌ که آمدنش را پیش انداختید، بادی است ‌که عذابی دردناک با خود دارد.

اما قومش نترسیدند تا این ‌که دیدند باد با بال‌های قوی خود تمام وسایل و حیواناتی را که در صحرا داشتند، به هوا بلند می‌کرد و به جاهای دور می‌انداخت‌؛ در آن هنگام بود که وحشت و هراس و ناله و فریاد، آنان را دربرگرفت و به سرعت به سمت خانه‌های خود فرار کردند و درها را محکم بستند به‌گمان این‌که از دست باد نجات پیدا کرده‌، در امان خواهند بود، اما بلا و خطر و فراخوان‌ِ عمومی و فراگیر بود و باد، شن صحرا را به شدت با خود می‌آورد و هفت شب و هشت روز پشت سر هم ادامه یافت و قوم هود چنان بر زمین پرت شدند، انگار که ریشه‌های درخت خرمایی واژگون شده و از ریشه برآمده بودند و به زودی اثری از آن‌ها باقی نماند و تاریخ نیز جز نامی از آنان برای آیندگان باقی نگذاشت‌، «‌و پروردگارت اهل هیچ قریه‌ای را به ناحق هلاک نمی‌کند در حالی‌ که اهل آن اصلاحگر باشند».

اما هود؛ یاران با ایمانش دور او گرد آمدند و در مکان خود باقی ماندند و باد در اطراف آنان زوزه می‌کشید و شن‌ها را با خود می‌برد، در حالی که آنان در آمان و آسایش بودند، تا این ‌که باد آرام ‌گشت و وضع به حالت عادی بازگشت‌. هود، سپس‌، با پیروانش عازم حضر موت شد و بقیه‌ی عمرش را در آن‌جا به‌سر برد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع: عصر اسلام


برچسب‌ها: ...


تاريخ : 1391/10/15 | 01:15 | نویسنده : قــــــلـــب یــــــخــــــی |


حضرت صالح علیه السلام

حضرت صالح؛ یکی از طوایف قوم ثمود و از نوادگان «سام» پسر حضرت نوح؛ است. خداوند او را به پیامبری برای هدایت قوم ثمود برگزید. این قوم میان شهر مقدس مدینه و شام سکونت داشتند و گویا اکنون هم آثار و علائم ساختمان‌های آنها در آنجا به جای مانده است و به محل سکونت ایشان «فج الناقه» گفته می‌شود.

قوم ثمود بسیار متمول و ثروتمند بوده‌اند و دارای باغ و زمین و دام‌های زیادی بوده‌اند و بسیار علاقمند به زندگی دنیا بوده‌اند و بسیار خوشگذران و عیاش بوده‌اند و از حیث مذهب بت‌پرست بوده‌اند و در نتیجه خداوند پیامبری را به نام صالح؛ که از فامیل و طایفه خودشان بود برای هدایت ایشان برانگیخت.

 

چنانکه خداوند می‌‌فرماید:

وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُّجِیبٌ. (هود/۶۱)

«و به سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را [فرستادیم] گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید؛ شما را جز او هیچ معبودی نیست، و او شما را از زمین به وجود آورد و از شما خواست که در آن آبادانی کنید؛ بنابراین از او آمرزش بخواهید، سپس به سوی او بازگردید؛ زیرا پروردگارم [به بندگانش] نزدیک و اجابت کنندهدعای آنان است.»

یعنی اینکه از خدا طلب آمرزش کنید و توبه کنید و از گناهان و کارهای ناروا و بت‌پرستی دست بردارید، همانا خدای من به به بندگان خود نزدیک است و به تمام احوال و اوضاع ایشان آگاه است و اگر انسان همراه با توبه و استغفار به درگاه خدا پناه ببرد و نیایش کند خداوند از روی لطف و کرم خود آن را می‌پذیرد.

 

قَالُواْ یَا صَالِحُ قَدْ کُنتَ فِینَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَـذَا أَتَنْهَانَا أَن نَّعْبُدَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِی شَکٍّ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ مُرِیب (هود/۶۲)

«قوم ثمود گفتند: ای صالح پیش از این مایه امید ما بودی آیا ما را از پرستش چیزهایی که پدرانمان می‌پرستیدند نهی می‌کنی؟ ما راجع به آنچه ما را بدان دعوت می‌کنی به شک و تردید عجیبی گرفتار آمده‌‌ایم.»

 

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ. (الشعراء/۱۴۴)

حضرت صالح؛ به قوم ثمود گفت: «پس از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.»

 

أَتُتْرَکُونَ فِی مَا هَاهُنَا آمِنِینَ. (الشعراء/۱۴۶)

«آیا چنین تصور می‌کنید که جهان برای جاودانگی است؟ و شما در نهایت امن و امان در ناز و نعمت جهان رها می‌شوید؟»

در نتیجه این همه ارشاد و تبلیغات حضرت صالح برای قوم ثمود، عده‌ای از افراد بی‌بضاعت و تهی‌دست از او پیروی کردند و به او گرویدند ولی افراد متمول و ثروتمند همچنان متمرد و خیره‌سر به حال خود باقی ماندند.

 

قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ. (الشعراء/۱۵۳)         

«و گفتند ای صالح تو از زمره جادوشدگان و دیوانگان هستی و بس.»

 

مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِآیَةٍ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ. (شعراء/۱۵۴)

«تو انسانی همچون خود ما هستی و از خود ما بیش نیستی اگر از زمره راستگویانی معجزه‌ای را به ما بنما.»

حضرت صالح؛ فرمود: شما چه معجزه‌ای می‌خواهید. گفتند: فردا جهت انجام مراسم جشن به صحرا می‌رویم ما و شما هر یک از خدای خود درخواست چیزی را بکند، هر کدام جواب داد و کار انجام داد از آن خدا پیروی می‌کنیم.

حضرت صالح؛ موافقت کرد. بت‌پرستان شروع به دعا و نیایش بت‌های خود کردند ولی هیچ اثر و کاری از طرف بت‌ها به وجود نیامد. بعداً جندع پسر عمرو که رئیس بت‌پرستان بود خطاب به حضرت صالح؛ گفت: اگر در ادعای خود صادق و راستگو هستی از خدای خود بخواه که شتری ماده از این سنگ بیرون بیاید و در نظر مردم بزاید و شیر آن برای این جماعت کافی باشد و اگر این کار انجام شود به تو ایمان می‌آوریم در آن هنگام به فرمان و امر خداوند حضرت جبرئیل به نزد حضرت صالح آمد و گفت: خداوند می‌فرماید:

 

إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً لَّهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ. وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاء قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ. (قمر/۲۷-۲۸)

«[به صالح گفتیم:] ما برای آزمایش آنان یقیناً آن ماده شتر [درخواست آب آشامیدنی میان آنان و ماده شتر تقسیم شده است؛ هریک در زمان نوبت خود بر سر آب حاضر شوند».

 یعنی اینکه و شکیبائی داشته باش که خدا با توست و دستشان را از اذیت و آزارت کوتاه خواهد کرد و با ایشان پیمان ببند که شتر را از بین نبرند ولی می‌توانند از شیر آن استفاده کنند و اگر شتر را بکشید و از بین ببرید عذاب الهی بر شما نازل می‌شود.»

حضرت صالح؛ با بت‌پرستان چنین پیمان را بست و آنها هم در این هنگام حرف حضرت صالح؛ را قبول کردند. حضرت شروع کرد به دعا کردن و پیروان او هم آمین می‌گفتند ناگاه به فرمان خداوند سنگ همراه با یک ناله و صدای عجیب شکافته شد و یک شتر ماده زیبا در آن خارج شد و بعد از مدتی شتر زائید و پر شیر شد.

 

قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ. (شعراء/۱۵۵)

حضرت صالح؛ فرمود: «این ماده شتری است [که به اذن خدا به عنوان معجزه من از دل کوه بیرون آمد] سهمی از آب [این چشمه] برای او، و سهم روز معینی برای شماست.»

 

وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ. (شعراء/۱۵۶)

«کم‌ترین آزاری به آن نرسانید که اگر چنین کنید عذاب روز بزرگ شما را فرو خواهد گرفت».

در نتیجه قوم ثمود که ۹ طایفه بودند بیشتر آنها با مشاهده این معجزه عظیم از بت‌پرستی دست کشیدند و ایمان آوردند تا مدتی نوبت آب رعایت شد و شتر در نوبت خود تمام آب چاه را می‌نوشید و معجزه بزرگ در این بود هنگامی که شتر آب چاه را می‌نوشید و آنرا می‌دوشیدند، شیر آن برای همه خانواده کفایت می‌کرد.

رؤسای قوم ثمود و کسانی که هنوز ایمان نیاورده بودند با هم جمع شدند و مسلمان‌ها را نیز دعوت کردند و به مؤمنین گفتند:

 

… أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ. (اعراف/۷۵)          

«آیا شما یقین دارید که صالح از سوی پروردگارش فرستاده شده؟ گفتند: به طور یقین ما به آیینی که فرستاده شده مؤمنیم.»

«مؤمنین گفتند: ما به آنچه حضرت صالح بدان مأموریت یافته است ایمان داریم.»

 

قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِیَ آمَنتُمْ بِهِ کَافِرُونَ. (اعراف/۷۶)

«کافران خطاب به مؤمنین گفتند: ولی ما به آنچه شما به آن ایمان دارید، ایمان نداریم.»

بالاخره گروه کافران چند نفری را برای کشتن شتر انتخاب کردند.

 

فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ یَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ. (اعراف/۷۷)

«پس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگار خود سرکشی نمودند و گفتند: ای صالح اگر راست می‌گویی که از زمره پیغمبرانی، آنچه را که به ما عذاب الهی وعده می‌دهی بر سر ما بیاور».

به فرمان الهی جبرئیل نزد حضرت صالح؛ آمد و گفت: به ایشان بگو که فقط سه روز برای نزول عذاب باقی مانده است.

 

فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمْ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ ذَلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ. (هود/۶۵)

پس حضرت صالح؛ «به ایشان گفت در خانه و کاشانه خود سه روز زندگی کنید. این وعده‌ای است که دروغ نخواهد بود.»

 

فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّیْنَا صَالِحًا وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ. (هود/۶۶)

«هنگامی که فرمان ما مبنی بر عذاب قوم ثمود در رسید، صالح و مؤمنان همراه او را در پرتو لطف و مرحمت خود نجات دادیم.»

حضرت صالح؛ و پیروانش به طرف شام رفتند و در عمر ۵۸ سالگی در آنجا وفات یافت.

 

وَأَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ. (هود/۶۷)

«صدای شدید، افراد ستمکار قوم ثمود را در بر گرفت و در خانه و کاشانه خود خشکیدند و بر روی افتادند.»

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
مؤلف: استاد محمّد شلماشی


برچسب‌ها: ....


تاريخ : 1391/10/15 | 01:14 | نویسنده : قــــــلـــب یــــــخــــــی |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.