اگر رزق تقسیم شده است؟......... حرص چرا
اگر دنیا فریبنده است؟.................. اعتماد به ان چرا
اگر بهشت حق است؟.................. تظاهر به ایمان چرا
اگر قبر حق است؟........................ ساختمان مجلل برای چه
اگر جهنم حق است؟.................... این همه نا حق کردن برای چه
اگر حساب حق است؟.................. جمع مال حرام برای چه
اگرقیامتی هست؟....................... خیانت به مال مردم چرا
اگر دشمن انسان شیطان است
پیروی از او
چرا؟؟؟
برچسبها:
به نام خداوند رحمتگر مهربان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
سوگند به روز قيامت (۱)
لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ﴿۱﴾
و سوگند به نفس لوامه و وجدان بيدار و ملامتگر كه رستاخيز حق است (۲)
وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿۲﴾
آيا انسان مىپندارد كه هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد (۳)
أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿۳﴾
آرى قادريم كه حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب كنيم (۴)
بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ ﴿۴﴾
انسان شك در معاد ندارد بلكه او مىخواهد آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت در تمام عمر گناه كند (۵)
بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿۵﴾
از اينرو مىپرسد قيامت كى خواهد بود (۶)
يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ﴿۶﴾
بگو در آن هنگام كه چشمها از شدت وحشت به گردش در آيد (۷)
فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ﴿۷﴾
و ماه بىنور گردد (۸)
وَخَسَفَ الْقَمَرُ ﴿۸﴾
و خورشيد و ماه يك جا جمع شوند (۹)
وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ﴿۹﴾
آن روز انسان مىگويد راه فرار كجاست (۱۰)
يَقُولُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ ﴿۱۰﴾
هرگز چنين نيست راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد (۱۱)
كَلَّا لَا وَزَرَ ﴿۱۱﴾
آن روز قرارگاه نهايى تنها بسوى پروردگار تو است (۱۲)
إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ﴿۱۲﴾
و در آن روز انسان را از تمام كارهايى كه از پيش يا پس فرستاده آگاه مىكنند(۱۳)
يُنَبَّأُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ﴿۱۳﴾
بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است (۱۴)
بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ﴿۱۴﴾
هر چند در ظاهر براى خود عذرهايى بتراشد (۱۵)
وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ ﴿۱۵﴾
زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن] حركت مده (۱۶)
لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿۱۶﴾
چرا كه جمعكردن و خواندن آن بر عهده ماست (۱۷)
إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿۱۷﴾
پس هر گاه آن را خوانديم از خواندن آن پيروى كن (۱۸)
فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿۱۸﴾
سپس بيان و توضيح آن نيز بر عهده ماست (۱۹)
ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ﴿۱۹﴾
چنين نيست كه شما مىپنداريد و دلايل معاد را كافى نمىدانيد بلكه شما دنياى زودگذر را دوست داريد و هوسرانى بىقيد و شرط را (۲۰)
كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ﴿۲۰﴾
و آخرت را رها مىكنيد (۲۱)
وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ ﴿۲۱﴾
آرى در آن روز صورتهايى شاداب و مسرور است (۲۲)
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ﴿۲۲﴾
و به پروردگارش مىنگرد (۲۳)
إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ﴿۲۳﴾
و در آن روز صورتهايى عبوس و در هم كشيده است (۲۴)
وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ﴿۲۴﴾
زيرا مىداند عذابى در پيش دارد كه پشت را در هم مىشكند (۲۵)
تَظُنُّ أَن يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ﴿۲۵﴾
چنين نيست كه انسان مىپندارد او ايمان نمىآورد تا موقعى كه جان به گلوگاهش رسد (۲۶)
كَلَّا إِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِيَ ﴿۲۶﴾
و گفته شود آيا كسى هست كهاين بيمار را از مرگ نجات دهد (۲۷)
وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ ﴿۲۷﴾
و به جدائى از دنيا يقين پيدا كند (۲۸)
وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ﴿۲۸﴾
و ساق پاها از سختى جان دادن به هم بپيچد (۲۹)
وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ﴿۲۹﴾
آرى در آن روز مسير همه بسوى دادگاه پروردگارت خواهد بود (۳۰)
إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ﴿۳۰﴾
در آن روز گفته مىشود او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند (۳۱)
فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّى ﴿۳۱﴾
بلكه تكذيب كرد و روىگردان شد (۳۲)
وَلَكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿۳۲﴾
سپس بسوى خانواده خود باز گشت در حالى كه متكبرانه قدم برمىداشت(۳۳)
ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى ﴿۳۳﴾
با اين اعمال عذاب الهى براى تو شايستهتر استشايستهتر (۳۴)
أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى ﴿۳۴﴾
سپس عذاب الهى براى تو شايستهتر استشايستهتر (۳۵)
ثُمَّ أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى ﴿۳۵﴾
آيا انسان گمان مىكند بىهدف رها مىشود (۳۶)
أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى ﴿۳۶﴾
آيا او نطفهاى از منى كه در رحم ريخته مىشود نبود (۳۷)
أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَى ﴿۳۷﴾
سپس بصورت خونبسته در آمد و خداوند او را آفريد و موزون ساخت (۳۸)
ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ﴿۳۸﴾
و از او دو زوج مرد و زن آفريد (۳۹)
فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى ﴿۳۹﴾
آيا چنين كسى قادر نيست كه مردگان را زنده كند (۴۰)
أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى ﴿۴۰﴾
دانلود فایل با سایز 1.86mb دانلود
برچسبها:
هوالحق
اخیرا در یکی از مناطق جنوب شرقی عربستان کاوشگران گاز بقایای اسکلتهای انسانی را اندازه های خارق العاده ای کشف کردند. در ذیل ابتدا ترجمه ای از منابع خارجی می آید و سپس شرح ماوقع از منابع اسلامی عنوان می گردد.
بیابان مورد نظر را یک چهارم خالی یا به عربی ربع الخالی می نامند.(به این معنی که اگر شبه جزیره عربستان را به چهار بخش قسمت کنیم، یک چهارم آنرا این بیابان تشکیل می دهد)
کشف مذکور را گروه کاوشگر آرامکو انجام داده ها است.
در قرآن کریم خداوند می فرماید مردم خارق العاده ای را خلق کرده که تا به حال مانند آنرا خلق نکرده است.
این مردم قوم عاد نامیده می شدند که برای آنها پیامبری به نام هود فرستاده شد.
آنهاخیلی بلند،بزرگ ،وخیلی نیرومند بودند. چنان بودندکه می توانستند بازو هایشان اطراف یک تنه درخت بگذارندوآن راازریشه بکنند.
تعدادی از این مردم قدرت خود را علیه خداوند و پیامبر او صرف کردند و خداوند همه آنها را که پا را ( از فرمان خدا ) فراتر نهاده بودند، گرد آورد .
در نتیجه ( به دلیل نافرمانی ، خداوند ) آنها را نابودساخت.
این بقایا در عربستان سعودی متعلق هستند به ( قوم عاد )
ارتش سعودی منطقه را تحت حفاظت دارد و هیچکس بجز کارکنان آرامکو حق ندارد وارد آن شود.
این مکان به شکل مخفی و پنهان حفاظت و نگهداری می شود اما یک هلیکوپتر نظامی ارتش سعودی تعدادی عکس هوایی از منطقه گرفته است که یکی از عکس ها از طریق اینترنت به بیرون نشت ( منتشر ) کرده .
از جمله اعمال قوم عاد
از آيات قرآن كريم و سرزنش هود(ع ) مشخص
مى شود كه قوم عاد چه كارهايى مى كردند. از جمله اين كه در جاهاى بلند و قلّه هاى كوه ،
ساختمان هايى بنا مى كردند بدون اين كه
احتياجى به آن ها داشته باشند و گويا
فقط به خاطر فخرفروشى بر ديگران يا
تفريح كردن آن ها را مى ساختند. از
اين رو هود در مقام سرزنش مى گويد:آيا در هر جاى بلندى (كه مى
رسيد) به بيهود سرى (و روى سرگرمی و هوس رانى ) ساختمانى براى نشانه بنا مى
كنيد(سوره شعرا آیه 28)
و در تفسير مجمع البيان آمده است : قوم
عاد برج هاى بلندى براى كبوتران مى ساختند كبوتران را براى
بازى در آن جا نگهدارى مى كردند و هود آن ها را از اين كار سرزنش مى نمود.
از جمله اين كه گويا ايشان اصلا به
فكر مرگ نبودند و قلعه هاى بسيار محكم و بناهاى مرتفع مى ساختند. هود
به آن ها مى گفت :و شما خانه هاى محكم مى سازيد مثل
آن كه مى خواهيد جاويدان در آن باشيد. اگر به فكر مرگ و سرانجام زندگى بوديد،
كجا چنين عمارت هاى محكمى بنا مى كرديد.
ديگر آن كه شما چون دست به
سوى كسى بگشاييد مانند جباران از حدّ مى گذارنيد.(سوره شعرا آیه 130) يعنى وقتى مى خواهيد
كسى را در برابر خطايى كه از وى
سرزده ، تنبيه كنيد تا سرحدّ كشتن او
را مورد آزار قرار مى دهيد و مانند سركشان و جبّاران از حدّ مى گذارنيد و
خلاصه آن كه شما در هردو طرف ، شهوت و غضب را از حدّ گذارنده و زياده
روى مى كنيد و از مرز بندگى پا فراتر مى نهيد.
به دنبال آن ، نعمت هاى خدا برايشان
برمى شمرد تا با يادآورى آن نعمت ها، از اعمال خود دست
بردارند و به ياد خدا و روز جزا افتند، اما اندرزهاى دل نشين آن حضرت ،
برآن دل هاى سخت تر از سنگ اثر نمى كرد و در مقام تكذيب آن حضرت برآمده و مى
گفتند:ما عذاب نخواهيم شد و پند دادن و ندادن تو براى
ما يکسان است . خداى تعالى نيز به دنبال تكذيب آن مردم و نپذيرفتن
پندهاى سودمند هود
مى فرمايد:هود را تكذيب
كردند و دروغ گويش شمردند. ما هم نابودشان كرديم
، و در اين موضوع عبرتى است و بيشترشان مؤ من نبودند
خشك سالى در سرزمين عاد
مورّخان مى نويسند: قوم عاد بر اثر
تكذيب هود سه يا هفت
سال دچار خشك سالى و قحطى شدند. چشمه
ها خشك شد و باران نباريد و براى تهيه آب به سختى افتادند و
ناچار به حفر چاه هاى عميق شدند، ولى باز هم آب به حدّ كفايت نبود و
زندگى بر آن ها سخت شد. هود براى تبليغ دين حق از اين فرصت استفاده كرد و چنان كه
در بالا اشاره شد، به آن ها وعده داد كه اگر ايمان بياوريد، خداوند باران فراوان برشما
ببارد و نيرويتان افزايش يابد؛ ولى باز هم متنبّه نشدند و از بت پرستى دست نكشيدند.
آن ها وقتى اصرار هود را در ترويج
مرام خويش ديدند، گفتند:اى هود! براى ما دليل روشن و
برهانى نياوردى و ما به خاطر گفتار تو از خدايان خود دست بردار نيستيم و
به تو ايمان نمى آوريم.(سوره هود آیه 53) وبه تدريج زبان به اهانت و تمسخر آن حضرت
گشوند و گفتند:ما درباره تو چيزى جز اين نگوييم كه بعضى را از
دست داده اى . پس از اين نيز پا را فراتر نهاده گفتند: آيا تو آمده اى كه ما خداى يگانه را بپرستيم و از آن
چه پدرانمان مى پرستيده اند، دست بداريم . اگر راست مى گويى آن عذابى
را كه بدان تهديدمان مى كنى ، براى ما بياور.(سوره اعراف آیه 70) هود
به ايشان فرمود:عذاب و غضب
پروردگارتان بر شما محقق گشت . آيا در مورد نام هايى كه شما و پدرانتان نام
گذارى كرده و ساخته ايد و خدا درباره آن دليلى نازل نكرده با من
مجادله مى كنيد؟ پس منتظر (عذاب الهى ) باشيد كه من نيز منتظر ورود آن بر
شما هستم .(سوره اعراف آیه
71)
واگر شما روى بگردانيد و سخنم را
نپذيريد، من آن چه را ماءمور به رسالت آن بودم به شما ابلاغ
كردم و خداى من به كيفر تكذيب و شرك و كفرتان شما را نابود كرده و مردم ديگرى
را جانشين شما خواهد كرد و شما هيچ گونه زيان و ضررى به خدا نمى زنيد.(سوره هود آیه 57)
بلكه به خودتان ضرر مى زنيد كه از
كاروان سعادت بازمانده
و بدبخت خواهيد شد.
آغاز عذاب قوم هود
هود پيغمبر روزگارى دراز - كه برخى
آن را 760 سال نوشته اند - ميان قوم خود بماند و رسالت خود
را ابلاغ فرمود. گرچه اين مدت
بعيد به نظر مى رسد، ولى از آن قوم ،
جز افرادى كمى از فرزندان سام كسى به وى ايمان نياورد تا كم
كم مستحق عذاب الهى شدند و خداى تعالى بادهاى صرصر و عقيم را
ماءمور نابودى آن ها كرد.
مردم بر اثر خشك سالى منتظر باران
بودند(و مطابق نقلى ، جمعى را براى دعا به مكه فرستاده بودند تا
كنار خانه خدا دعا كنند و باران بر آن ها ببارد، غافل از آن كه سبب
خشك سالى و خشم خدا، همان بت پرستى ايشان و نپذيرفتن دعوت فرستاده حق بود. آرى
غرور و تكبر، گاهى افراد را اين چنين به بدبختى مى كشاند كه حاضر نيستند سخن
فرستادگان حق را بشنوند و با اين
حال خود را آبرومند درگاه خدا مى
دانند و اين كه در تاريخ نمونه بسيار دارد). روزى مشاهده كردند كه از
گوشه افق ابر سياهى پديدار شد و هم چنان به سوى آن ها پيش آمد. آن ها به گمان
آن كه ابرى است آبستن باران و اكنون بر آن ها بارانى فراوانى مى بارد،
با خوش حالى گفتند: اين ابرى است آبستن باران و اكنون بر آن ها باران فراوانى
مى بارد، با خوش حالى گفتند: اين ابرى است كه بر ما خواهد باريد. ولى نمى
دانستند عذاب سختى است كه به صورت ابر به جانب آن ها مى آيد. از اين رو هود به
آن ها هشدار داد و گفت : نه ، بلكه اين همان چيزى است كه به آمدنش شتاب داشتيد، بادى
است كه در آن عذاب دردناكى است و به اذن پروردگار خود هر چه در سرراهش باشد نابود مى كند.
ناگهان باد وزيدن گرفت ؛ بادى كه قرآن كريم چند خصوصيت براى آن ذكر
فرموده است :
1 -باد
عقيم
يعنى باد
نازا(و عقيم به زنى گويند كه باردار نمى شود، چنان كه به مردى هم كه نسلى از وى
باقى نماند عقيم گويند). در سبب نام گذارى باد مزبور به اين نام گفته اند: بادى
بود كه حامل خير نبود و جز شرّ و عذاب چيزى به همراه نياورده بود. چنان كه در
وصف دنيا گويند دنياى عقيم ؛ يعنى دنيايى كه چيزى به كسى نمى دهد.
ممكن است
به اصطلاح اهل فن فعيل به معنيا فاعل و عقيم به معناى عاقم باشد. يعنى بادى بود كه نه درختى را آبستن مى كرد و نه
براى لطافت هوا مؤ ثر بود و نه براى حيوانى سودمند بود، بلكه به هرچه مى رسيد آن
را خشك و نابود مى كرد.
-2 باد
صرصر
كه معانى
متعددى دارد، از آن جمله گفته اند: به معناى باد سرد است ودر چند حديث نيز صرصر را همين گونه معنا
كرده اند. هم چنين برخى از اهل لغت گفته اند: بادى است كه به شدت بوزد.
-3 باد
عاتيه
يعنى باد
سركش . در روايت تعبير لطيفى درباره سركشى آن باد ذكر شده و گفته اند: اختيار آن
باد از دست نگهبانان و ماءموران خارج شد و بيش از حدّ وزيدن گرفت . نگهبانان وحشت
زده به خدا عرض كردند: ما مى ترسيم كه افراد غيرگناه كار را نيز هلاك كند. پس خداوند
جبرئيل را ماءمور كرد و بيامد زيادى آن را به جاى خود بازگرداند.
-4 ريح
فيها عذاب اليم ؛ بادى كه در آن عذابى دردناك بود.(سوره
احقاف آیه 24)شدت اين باد به حدى بود كه آن مردم قوى هيكل و بلند قامت را از
جابرمى كند و چون درخت خرما كه از بن كنده باشند، به اين سو و آن سو پرتاب و هر چه
سرراهش بود نابود مى كرد. به هيچ چيزى نرسيد جز آن كه چون استخوان پوسيده و خاكسترش
كرد
و در
مجموع ، انسان ، حيوان ، درخت و خانه اى به جاى نگذارد و همه را با خاك
يكسان كرد.
باد مزبور
با همان شد و سرما، هفت شب و هشت روز پى درپى برآنها وزيد و همه را به
مجسمه هاى
بى جانى تبديل كرد. از وهب بن منبه نقل شده كه اين هفت شب و هشت روز همان ايامى است كه عرب آن را
ايام
العجوز
گويند كه
باد و سرماى سختى بود. سبب آن كه اين باد و سرما را به عجوز و پيرزن
نسبت
دادند، آن بود كه پيرزنى از ترس باد وسرما در غارى پناه گرفت ، ولى سرما و
باد از او هم دست برنداشته و سرانجام روز هشتم او را كشت . در اين ميان هود،
پيروانش را در زمينى كه اطراف آن ديوار كوتاهى بود، جمع كرد. باد شديد به آن نقطه كه مى
رسيد، به صورت نسيم جان بخشى در مى آمد و سروصورت آن ها را نوازش مى داد
و موجب لطافت هوا و لذت روحشان مى گرديد.
به علاوه اين فقط عذاب خوار كننده دنيا بود كه خداوند به آن ها چشانيد و عذاب آخرت سخت تر خواهد بود. بدين ترتيب طومار زندگيشان با لعنت دنيا و عذاب آخرت درهم پيچيده شد و براى هميشه از رحمت حق دور گشتند.
قرآن كريم پس از نقل داستان قوم عاد، مشركان مكه و كفّار زمان رسول خدا را مخاطب ساخته و به آن ها مى فرمايد:و ما به قوم عاد نيرو و قدرتى داديم كه به شما نداديم و براى آن ها گوش و ديدگان و دست ها قرار داديم ، اما آن گوش و ديدگان و دل ها، به كارشان نيامد. زيرا آيه هاى خدا را انكار مى كردند وعذابى را كه مسخره اش مى پنداشتند برايشان درآمد.(سوره احقاف آیه 26) ونيز درباره آن ها مى فرمايد:اگر اينان روى بگردانند، بدان ها بگو شما را از صاعقه عاد و ثمود بيم مى دهم.(سوره فصلت آیه 13)
برچسبها:
هود علیه السلام
قوم عاد در سرزمین احقاف بین یمن و عمان مدت زمانی طولانی را در خوشی و آرامش بهسر میبردند؛ خداوند نعمتهای زیبادی را به آنان عطا کرده بود؛ آنان رودهای زیادی بر روی زمین به جریان انداخته و به زراعت بر روی زمین روی آورده و باغ و بوستانهای زیادی را پدید آورده و کاخها بنا نهاده بودند. علاوه بر این نعمتها، خداوند به آنان نیروی بدنی زیاد و اجسامی تنومند بخشیده بود و آنچه را که به هیچ یک از جهانیان عطا نکرده است به آنان داده بود.
اما آنان در مبدأ این آفرینش تفکر ننمودند و برای شناختن مصدر همهی این نعمتها نکوشیدند و تمام آنچه به ذهن و عقل آنها رسیده بود و به آن دل خوش کرده بودند این بود که بتهایی را به خدایی گرفته بودند که در مقابل آنها پیشانی بر خاک میمالیدند و گونههایشان را به خاک و غبار آنان میآلودند، در هنگام خوشی و نعمت، آنها را شکر نموده، میستودند و هنگام ضرر و زیان برای طلب یاری به آنها متوسل میشدند.
سپس آنها در زمین به فساد و تباهی روی آوردند، قدرتمندانشان ضعفا را ذلیل نموده بودند و بزرگان به زیردستان زور میگفتند؛ از اینرو خداوند از روی رحم و کرم خود اراده نمود که به خاطر هدایت قدرتمندان و قدرت بخشیدن به ضعفا و پاک نمودن روانها از جهلیکه آنها را پوشانده بود و برداشتن پردههایی که بر روی چشمان این مردم افتاده بود، پیامبری از میان خودشان برایشان بفرستد تا با زبان خودشان با آنان سخنگوید، با روش خودشان آنان را مخاطب قرار دهد و به سوی خالقشان رهنمونشان کند و بیارزشی عبادت آنها برای بتها را آشکار نماید.
هود مردی از آن قوم بود با نسبی برگزیده، اخلاق بسیار نیکو و حلم و سعهی صدری بسیار برتر. خداوند او را به عنوان امین رسالت و صاحب دعوت خود برگزید تا این اذهان گمراه را هدایت و این روانهای کج را راست نماید. هود امر الهی را آشکار و به رسالت قیام نمود و خود را با عزمی که کوهها را به لرزه درمیآورد، حلمی که جاهلان را به ستوه میآورد، یعنی آنچه که هر صاحب دعوتی باید به آن مجهز باشد، مجهز نمود و آنگاه به میان قوم خود رفت و به انکار بتها و تقبیح و تحقیر عبادت آنها پرداخت.
هود گفت: ای قوم! این سنگهایی که تراشیده و به پرستش آنها مشغول شدهاید و به آنها پناه میبرید، چیستند؟ اهمیت و فایدهی آنها کدام است؟ اینها چه نفع و ضرری میتوانند برای شما داشته باشند؟ آنها نمیتوانند سودی به شما برسانند و زیانی را از شما دفع نمایند؛ این کار شما تحقیر عقل و اهانت به کرامت خودتان میباشد، (اینها چیزی نیستند)، اما خدای یگانهای وجود دارد که شایستهی پرستش است و پروردگاری است که باید به او روی آورد، پروردگاری که شما را آفریده و روزیتان داده است، شما را زنده نموده است و میمیراند، شما را در زمین تسلط و قدرت داده و زرع را برایتان رویانده و هیکل و بدنی تنومند به شما بخشیده و در حیوانات شما برکت انداخته است، پس به او ایمان آورید و از چشمپوشی از حق و نادیدن حقیقت و عناد ورزیدن در امر خداوند بپرهیزید که اگر چنین نکنید، به آنچه قوم نوح دچار شدند، دچار خواهید شد و زمان قوم نوح از شما دور نیست.
هود، اینها را میگفت و امیدوار بودکه سخنانش در اعماق درون و یا عقل آنها نفوذ کند و ایمان بیاورند، یا عاقلانه فکر کنند و راه هدایت را در پیش گیرند، اما او چیزی ندید جز چهرههایی دگرگون و چشمانی خیره، زیرا آنها سخنی را میشنیدند که قبلا نشنیده بودند و با آن الفتی نداشتند؛ از اینرو گفتند: این چه یاوههایی است که میگویی و در آن فرو رفتهای؟ چگونه از ما میخواهی که خداوند را به تنهایی و بدون شریک بپرستیم؟ ما این بتها را میپرستیم تا ما را به خداوند نزدیک سازند و نزد او ما را شفاعت نمایند؛ هود گفت: ای قوم! خداوند یگانه است و شریکی ندارد و اصل و اساس و ذات عبادت آن استکه تنها او خالصانه پرستش شود؛ او از شما دور نیست و از رگ گردن به شما نزدیکتر است، اما بتهایی که به امید نزدیک کردنتان به خدا و شفاعتتان نزد او میپرستید، برخلاف گمان شما که با این وسیله به خدا نزدیک خواهید شد، از خداوند دورتان میگرداند و بر جهل و گمراهی شما گواهی میدهند در حالی که کمان میکنید میدانید و میفهمید.
آنها از هود روی برگرداندند و گفتند: تو جز فردی سبکسر و بیخرد نیستی که آیین ما را به استهزا گرفتهای و بر آنچه که پدرانمان بر آن بودند، عیب و ایراد میگیری؛ تو در میان ما کیستی و چه امتیازی بر ما داری؟ تو هم مانند ما غذا میخوری و آب مینوشی و جریان زندگیت مانند جریان زندگی ماست، چرا خداوند رسالتش را به تو اختصاص داده و تو را برای دعوتش ترجیح داده است؟ به گمان ما تو فقط دروغگویی بیش نیستی.
هود گفت: ای قوم! من بیخرد و کوتهفکر نیستم؛ من روزگار درازی در میان شما زیستهام و شما بر من ایرادی نگرفتهاید و از من حماقت و سبکسری ندیدهاید و اینکه خداوند یکی را از میان قومش برای انجام رسالت و بر دوش گرفتن دعوتش برگزیند، چیز عجیب و غریبی نیست؛ امر عجیب و غریب آن استکه آنان را بدون پیامبر رها کند تا بدون هیچ رهبر و برنامهای در هرج و مرج و پراکنده زندگی کنند؛ پس از آنجا که من از ایمان آوردن شما نا امید و از رفتار نادانان شما دلتنگ نیستم، با رجوع به عقل خود، اندیشه و تفکر نمایید و با بصیرت در حقایق، تعمّق کنید تا به یگانگی خداوند در همه چیز پی ببرید و آثار یگانگی او را در نظام عجیب و آفرینش غریب آسمان و زمین و ستارگان به روشنی ببینید. هر چیزی نشانهای بر یگانگی اوست. پس به او ایمان بیاورید و از او طلب آمرزش نمایید تا با باراندن باران زیاد شما را بهرهمند سازد، به اموالتان فزونی بخشد و قدرتتان را چند برابر سازد و مانند مجرمان رویگردان نباشید. بدانید که بعد از مرگ، زنده خواهید شد، آن کس که کردار نیک انجام داده باشد، خودش سود خواهد برد و کردار بد نیز چیزی جز عذاب و زیان برای صاحبش در بر ندارد؛ پس در مورد خود تدبیری بیندیشید و برای آخرتتان، خود را آماده کنید؛ من آنچه را که وظیفهی رسالت من است به شما ابلاغ نمودم و با آن شما را از عواقب اعمالتان بیم دادم و ترساندم.
قومش به او گفتند: بدون شک یکی از خدایان ما بر تو خشم گرفته، عقلت را زایل و مختل و افکارت را پریشان نموده است به گونهای که هذیان گفته، سخنانی بهدور از حقیقت بر زبان میرانی که به جز در فکر و اندیشهی تو، جایی و مکانی برای آنها نیست؛ وگرنه آن طلب آمرزش چیستکه خداوند بعد از آن باران بباراند، مال را فزونی بخشد و قدرت را چند برابر سازد؟ و آن روز رستاخیز چه چیزی استکه تو گمان میکنی ما بعد از تبدیل شدن به اجسادی گندیده و فروریخته و استخوانهایی پوسیده، دوباره در آن زنده میشویم؟ آنچه را که تو وعده میدهی و گمان میکنی، بسیار دور از حقیقت است، بسیار دور! و زندگی و مرگ فقط همین زندگی ما در این دنیا میباشد و به جز روزگار و گذشت آن، چیزی ما را از بین نمیبرد. علاوه بر اینها، این عذاب چه عذابی است که به ما وعده دادهای و انتظار داری که ما بدان دچار شویم؟! ما آنچه را که تو میگوبی قبول نداریم و از عبادت بتهایمان دست برنمیداریم و تو نیز اگر راست میگویی، آن عذابی را که به ما وعده دادهای بیاور.
هنگامی که لجاجت و اصرار قوم عاد بر سخنان و گفتارشان بر هود معلوم گشت، به آنان گفت: من خداوند را گواه میگیرم که رسالتم را ابلاغ نموده، در آن کوتاهی نکردم و در راه دعوت تلاش و مجاهده نمودم و از آن دست نکشیدم و همچنان به ابلاغ رسالت خود و تلاش در راه آن ادامه خواهم داد، به جمع شما اهمیت نمیدهم و از زورگوییهای شما نمیهراسم، هر کاری که میخواهید، بر ضد من انجام دهید و هر حیلهای میدانید، علیه من به کار برید، «من بر خدایی که پروردگار من و شماست توکل کردهام، هیچ جنبندهای وجود ندارد مگر این که تحت کنترل اوست و همانا پروردگارم بر راه راست است».
هود همچنان قوم خود را دعوت میکرد و آنان نیز از او روی برمیگرداندند، تا اینکه روزی ابر سیاهی را در پهنای آسمان دیدند و به امید اینکه بارش خوبی برای آنها داشته باشد، شادمانانه جمع شدند و به آن نگریستند و برای استقبال از آن، کشتزارهای خود را برای بارانش آماده نمودند؛ اما هود به آنان گفت: این ابر رحمت نیست بلکه باد نقمت و عذاب است و همان چیزی است که آمدنش را پیش انداختید، بادی است که عذابی دردناک با خود دارد.
اما قومش نترسیدند تا این که دیدند باد با بالهای قوی خود تمام وسایل و حیواناتی را که در صحرا داشتند، به هوا بلند میکرد و به جاهای دور میانداخت؛ در آن هنگام بود که وحشت و هراس و ناله و فریاد، آنان را دربرگرفت و به سرعت به سمت خانههای خود فرار کردند و درها را محکم بستند بهگمان اینکه از دست باد نجات پیدا کرده، در امان خواهند بود، اما بلا و خطر و فراخوانِ عمومی و فراگیر بود و باد، شن صحرا را به شدت با خود میآورد و هفت شب و هشت روز پشت سر هم ادامه یافت و قوم هود چنان بر زمین پرت شدند، انگار که ریشههای درخت خرمایی واژگون شده و از ریشه برآمده بودند و به زودی اثری از آنها باقی نماند و تاریخ نیز جز نامی از آنان برای آیندگان باقی نگذاشت، «و پروردگارت اهل هیچ قریهای را به ناحق هلاک نمیکند در حالی که اهل آن اصلاحگر باشند».
اما هود؛ یاران با ایمانش دور او گرد آمدند و در مکان خود باقی ماندند و باد در اطراف آنان زوزه میکشید و شنها را با خود میبرد، در حالی که آنان در آمان و آسایش بودند، تا این که باد آرام گشت و وضع به حالت عادی بازگشت. هود، سپس، با پیروانش عازم حضر موت شد و بقیهی عمرش را در آنجا بهسر برد.
منبع: عصر اسلام
برچسبها:
همچو آهن ز آهنی بی رنگ شو / در ریاضات ایینه ی بی زنگ شو
خویش را صافی کن از اوصاف خود / تا ببینی ذات صاف پاک خود
ترک شهوتها و لذتها سخاست / هر که در شهوت فرو شد بر نخاست
این سخا شاخیست از سرو بهشت / وای او کز کف چنین شاخی بهشت
هست مهمانخانه این تن ای جوان / هر صباحی ضیف نو آید دوان
هین مگو کاین ماند اندر گردنم / که هم اکنون باز پرد در عدم
هست مهمانخانه این تن ای جوان / هر صباحی ضیف نو آید دوان
هین مگو کاین ماند اندر گردنم / که هم اکنون باز پرد در عدم
مردم نفس از درونم در کمین / از همه مردم بتر در مکر و کین
در حذر شوریدن شور و شر است / رو توکل کن توکل بهتر است
با قضا پنجه مزن ای تند و تیز / تا نگیرد هم قضا با تو ستیز
ابلهان گفتند مجنون را زجهل / حسن لیلی نیست چندان هست سهل
بهتر از وی صد هزاران دلربا / هست همچون ماه اندر شهر ما
گفت صورت کوزه است و حسن می / می خدایم میدهد از نقش وی
آب دریا مرده را بر سر نهد / ور بود زنده ز دریا کی رهد
نردبان این جهان ما و منی است / عاقبت این نردبان افتادنی است
تن چو با برگ است روز و شب از ان / شاخ جان در برگ ریز است و خزان
گفت ای موسی زمن می جو پناه / با دهانی که نکردی تو گناه
گفت موسی من ندارم ان دهان / گفت ما را از دهان غیر خوان
از دهان غیر کی کردی گناه / از دهان غیر بر خوان کای اله
تخم بطی گر چه مرغ خانگی / زیر پر خویش کردت دایگی
مادر تو بط ان دریا بدست / دایه ات خاکی بد و خشکی پرست
میل دریا که دل تو اندر است / آن طبیعت جانت را از مادر است
ای شهان کشتیم ما خصم برون / هست خصمی زو بتر در اندرون
هر کبوتر می پرد در مذهبی / وین کبوتر جانب بی جانبی
ما نه مرغان هوا نه خانگی / دانه ی ما دانه ی بی دانگی
الم...ذلک الکتب لا ریب فیه هدی للمتقین...
مدتی ابن مثنوی تاخیر شد / مهلتی باید که تا خون شیر شد
ساعد شه مسکن این باز باد / تا ابد بر خلق این در باز
بادآفت این در هوی و شهوت است / ورنه اینجا شربت اندر شربت است
این دهان بر بند تا بینی عیان / چشم بند آن جهان حلق و دهان
ای دهان تو خود دهانه ی دوزخی / وی جهان تو بر مثال برزخی
حرف قرآن را بدان که ظاهریست / زیر ظاهر باطن بس قاهریست
زیر آن باطن یکی بطن سوم / که درو گردد خردها جمله گم
هین مگو فردا که فرداها گذشت / تا به کلی نگذرد ایام کشت
هین مکن زین پس فراگیر احتراز / که زبخشایش در توبه است باز
توبه را از جانب مغرب دری / باز باشد تا قیامت بر وری
تا زمغرب بر زند سر افتاب / باز باشد ان در از وی رو متاب
هست جنت را زرحمت هشت در / یک در توبه ست ز ان هشت ای پسر
ان همه گه باز باشد گه فراز / و ان در توبه نباشد جز که باز
ان یکی امد در یاری بزد / گفت یارش کیستی ای معتمد
گفت من!گفتش برو هنگام نیست / بر چنین خوانی مقام خام نیست
خام را جز آتش عشق و فراق / کی پزد کی وا رهاند از نفاق
رفت ان مسکین و سالی در سفر / از فراق یار سوزید از شرر
بشنو از نی چون حکایت می کند / از جداییها شکایت می کند
برچسبها: